✨[ بازی با عشق / play with love ]✨
#پارت_۲✅️
+میدونی من کیم؟
میرا: ن.. نمیدونم
+من جونگ کوکم... همونی ک قمار میکنه و هیچوقت نمیبازه.. و همون مافیایی ک همه دنبالشن
رنگم پرید
این همون بود... جئون جونگ کوک معروف.. همونی ک ی باند مافیایی بزرگ داشت
دود سیگارشو از دهنش داد بیرون
کوک: فک نمیکردم آقای پارک ی همچین دختری داشته باشه... ولی شنیده بودم دوتا داشت... البته ی پسر هم داشت... اون یکی خاهرت کجاس؟
سرمو انداختم پایین
میرا: سره قمار های پدرم... م.. مردش
کوک: پس سره دخترشم ب باد داد... پسرش چی؟
میرا: زندس....
کوک: و دختر کوچیکش هم تویی
نگاهی ب دوستش کرد
کوک: جیمین برو بگو ماشینو روشن کنن
جیمین: اوک
همونی ک اسمش جیمین بود از خونه رف بیرون
کوک: پدرت چندبار دیگ هم با من قمار کرده بودش. چندبار بخشیدمش و ازش چیزی نگرفتم. اما این دفه دیگ نمیشه
نگاهی ب من کرد
سیگارشو خاموش کرد و اومد سمت من و صورتشو ب صورتم نزدیک کرد جوری ک نفس هاش ب صورتم میخورد
کوک:اینبار میخام ی چیزه بهتر رو ازش بگیرم
قلبم تند تند میزد
کوک: برعکس پدرت قیافت بد نیس
فهمیدم قصدش چیه...
کوک: دیگ مال من شدی
بعد روشو برگردوند و ب بادیگارد هاش نگاه کرد
کوک: ببرنیش
بادیگارد ها اومد سمت من و منو بلند کردن و با خدشون بردن
میرا: نه.... ولم کنیددد... کمکککک...
یهو صدای جیونگ رو شنیدم
جیونگ: ولش کنید عوضیا
بادیگارد ها وایسادن
کوک اومد جلوی در و ب جیونگ نگاه کرد
کوک: پس جیونگ تویی
جیونگ: با خواهرم چیکار داری
میرا ویو*
نمیدونستم میخاد چ بلایی سرم بیاره
همه جور فکری ب سرم میزد
دستام میلرزید و اروم اشک میریختم
جونگ کوک جلو نشسته بود و منم عقب
از تو اینه منو نگاه کرد
نگاهشم ترسناک بود
رسیدیم ب ی عمارت خیلی بزرگ
وارد حیاطش شدن و ماشینو پارک کردن
درو برام واز کردن
کوک پیاده شد و دست منو گرف و منو با خدش کشید تو عمارت ک یهو با قیافه ی پوکر یکی مواجه شد
کوک: ته اینجا چیکار میکنی مگ فرانسه نبودی
ته: بودم ولی الن برگشتم😐
کوک: خش اومدی میگم الن ازت پذیرایی کنن.
ته: نیازی نیس. این کیه
کوک: بعدا بهت توضیح میدم
بعد منو کشوند و برد تو ی اتاق و انداخت رو تخت
کوک: همینجا میشینی تا بعدا بیام
بغض تو چشام بود
کوک: اونطوری هم منو نگاه نکن وگرنه برات بد تموم میشه
سرمو انداختم پایین
مگ نگاهم چش بود...
از اتاق رف و درو بست
کوک ویو*
از اتاق اومدم بیرون و رفتم لباسامو عوض کردم و اومدم پیش تهیونگ
تهیونگ:خب میگفتی. این چ خریه با خدت اوردی خونه
کوک: همون یارو دوباره قمار رو باخت منم اینو برداشتم
ته:ای بابا خب ت ک میدونی این همش میبازع چرا باهاش قمار میکنی
کوک: واس سرگرمی
ته: هوففف
کوک: فرانسه چخبر بود؟
ته: بد نبود
کوک: از جینا چخبر
_________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
+میدونی من کیم؟
میرا: ن.. نمیدونم
+من جونگ کوکم... همونی ک قمار میکنه و هیچوقت نمیبازه.. و همون مافیایی ک همه دنبالشن
رنگم پرید
این همون بود... جئون جونگ کوک معروف.. همونی ک ی باند مافیایی بزرگ داشت
دود سیگارشو از دهنش داد بیرون
کوک: فک نمیکردم آقای پارک ی همچین دختری داشته باشه... ولی شنیده بودم دوتا داشت... البته ی پسر هم داشت... اون یکی خاهرت کجاس؟
سرمو انداختم پایین
میرا: سره قمار های پدرم... م.. مردش
کوک: پس سره دخترشم ب باد داد... پسرش چی؟
میرا: زندس....
کوک: و دختر کوچیکش هم تویی
نگاهی ب دوستش کرد
کوک: جیمین برو بگو ماشینو روشن کنن
جیمین: اوک
همونی ک اسمش جیمین بود از خونه رف بیرون
کوک: پدرت چندبار دیگ هم با من قمار کرده بودش. چندبار بخشیدمش و ازش چیزی نگرفتم. اما این دفه دیگ نمیشه
نگاهی ب من کرد
سیگارشو خاموش کرد و اومد سمت من و صورتشو ب صورتم نزدیک کرد جوری ک نفس هاش ب صورتم میخورد
کوک:اینبار میخام ی چیزه بهتر رو ازش بگیرم
قلبم تند تند میزد
کوک: برعکس پدرت قیافت بد نیس
فهمیدم قصدش چیه...
کوک: دیگ مال من شدی
بعد روشو برگردوند و ب بادیگارد هاش نگاه کرد
کوک: ببرنیش
بادیگارد ها اومد سمت من و منو بلند کردن و با خدشون بردن
میرا: نه.... ولم کنیددد... کمکککک...
یهو صدای جیونگ رو شنیدم
جیونگ: ولش کنید عوضیا
بادیگارد ها وایسادن
کوک اومد جلوی در و ب جیونگ نگاه کرد
کوک: پس جیونگ تویی
جیونگ: با خواهرم چیکار داری
میرا ویو*
نمیدونستم میخاد چ بلایی سرم بیاره
همه جور فکری ب سرم میزد
دستام میلرزید و اروم اشک میریختم
جونگ کوک جلو نشسته بود و منم عقب
از تو اینه منو نگاه کرد
نگاهشم ترسناک بود
رسیدیم ب ی عمارت خیلی بزرگ
وارد حیاطش شدن و ماشینو پارک کردن
درو برام واز کردن
کوک پیاده شد و دست منو گرف و منو با خدش کشید تو عمارت ک یهو با قیافه ی پوکر یکی مواجه شد
کوک: ته اینجا چیکار میکنی مگ فرانسه نبودی
ته: بودم ولی الن برگشتم😐
کوک: خش اومدی میگم الن ازت پذیرایی کنن.
ته: نیازی نیس. این کیه
کوک: بعدا بهت توضیح میدم
بعد منو کشوند و برد تو ی اتاق و انداخت رو تخت
کوک: همینجا میشینی تا بعدا بیام
بغض تو چشام بود
کوک: اونطوری هم منو نگاه نکن وگرنه برات بد تموم میشه
سرمو انداختم پایین
مگ نگاهم چش بود...
از اتاق رف و درو بست
کوک ویو*
از اتاق اومدم بیرون و رفتم لباسامو عوض کردم و اومدم پیش تهیونگ
تهیونگ:خب میگفتی. این چ خریه با خدت اوردی خونه
کوک: همون یارو دوباره قمار رو باخت منم اینو برداشتم
ته:ای بابا خب ت ک میدونی این همش میبازع چرا باهاش قمار میکنی
کوک: واس سرگرمی
ته: هوففف
کوک: فرانسه چخبر بود؟
ته: بد نبود
کوک: از جینا چخبر
_________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
۱۳.۲k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.